چشم زخم به کسی رساندن، با چشم شور به کسی نظر کردن و به او آسیب رساندن بستن و باز کردن پلک ها، اشاره کردن با چشم ترس و بیم داشتن، بیمناک بودن از کسی یا چیزی برای مثال دوخته بر دیده از این ناکسان / کاهل نظر چشم زنند از خسان (امیرخسرو)
چشم زخم به کسی رساندن، با چشم شور به کسی نظر کردن و به او آسیب رساندن بستن و باز کردن پلک ها، اشاره کردن با چشم ترس و بیم داشتن، بیمناک بودن از کسی یا چیزی برای مِثال دوخته بر دیده از این ناکسان / کاهْل نظر چشم زنند از خسان (امیرخسرو)
چشمک زننده و بگوشۀ چشم اشاره کننده. (ناظم الاطباء). آن کس که چشمک میزند. رجوع به چشمک و چشمک زدن شود، چشم بد رساننده. (ناظم الاطباء). چشم زن. چشم بدزن. چشم زخم زن، جادوگر. (ناظم الاطباء) ، چراغ الکتریسته که پیاپی خاموش و روشن شود
چشمک زننده و بگوشۀ چشم اشاره کننده. (ناظم الاطباء). آن کس که چشمک میزند. رجوع به چشمک و چشمک زدن شود، چشم بد رساننده. (ناظم الاطباء). چشم زن. چشم بدزن. چشم زخم زن، جادوگر. (ناظم الاطباء) ، چراغ الکتریسته که پیاپی خاموش و روشن شود
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 16 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 2 هزارگزی شمال چنگیزه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 155 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 16 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 2 هزارگزی شمال چنگیزه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 155 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام که در 105 هزارگزی خاور ایلام و 3هزارگزی شمال راه مالرو صیمره واقع است. کوهستانی وگرمسیر است و 50 تن سکنه دارد، آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام که در 105 هزارگزی خاور ایلام و 3هزارگزی شمال راه مالرو صیمره واقع است. کوهستانی وگرمسیر است و 50 تن سکنه دارد، آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ساززن. موسیقی دان. آهنگ نواز. نغمه زن. آنکه سرود ونغمه در دستگاه موسیقی ساز کند و بوسیلۀ یکی از آلات موسیقی بنوازد یا بخواند. کسی که خواندن یا زدن نغمه و سرود را در دستگاههای موسیقی داند: بدان چامۀ زن گفت کای ماهروی بپرداز دل چامۀ شاه گوی. فردوسی
ساززن. موسیقی دان. آهنگ نواز. نغمه زن. آنکه سرود ونغمه در دستگاه موسیقی ساز کند و بوسیلۀ یکی از آلات موسیقی بنوازد یا بخواند. کسی که خواندن یا زدن نغمه و سرود را در دستگاههای موسیقی داند: بدان چامۀ زن گفت کای ماهروی بپرداز دل چامۀ شاه گوی. فردوسی
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال خاوری قلعه زراس، کنار راه مالرو بابازاهد به قلعه دلی واقع است. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال خاوری قلعه زراس، کنار راه مالرو بابازاهد به قلعه دلی واقع است. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)